روز و شب ها رفت...
من بجا ماندم در این سو ، شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش
نه خیال رفته ها می داد آزارم.
لیک پندارم ، پس دیوار
نقش های تیره می انگیخت
و به رنگ دود
طرح ها از اهرمن می ریخت
تا شبی مانند شب های ددگر خاموش
بی صدا از پا در آمد پیکر دیوار:
حسرتی با حیرتی آمیخت...
سلام
مثل همیشه !
اگه جای عکس درخواستی هست میشه لطفا مجموعه عکس هاتون از گلها رو بذارین ؟
البته ممنون پیشاپیش
موفق باشی